خلاصه کتاب قلعه حیوانات

قلعه حیوانات

خلاصه کتاب قلعه حیوانات

خلاصه کتاب قلعه حیوانات

در انگلستان، مزرعه ای به نام مزرعه مانر توسط آقای جونز اداره می شد. آقای جونز حیواناتی چون غاز، اردک، خوک، گوسفند، الاغ،  اسب و یک گربه را می پروراند. روزی خوک پیری به نام میجر پیر همه ی حیوانات را دور خود جمع کرد و گفت که خواب دیده است روزی تمام حیوانات انگلستان، بدون وجود آدم ها، صاحب مزارع هستند و تمام ثروت برای آن هاست. او ازینکه دسترنج حیوانات توسط انسان ها ربوده می شد و اینکه بساری از حیوانات سلاخی می شدند بسیار ناراحت بود. او گفت که دیر یا زود این اتفاق می افتد ولی همه باید دست به دست هم دهند. همه ی حیوانات را دوست، و همه انسان ها را دشمند بدانند. او سرودی به نام حیوانات انگلستان را به حیوانات مزرعه آموزش داد که سراسر پر از شور و امید به آینده حیوانات و نابودی انسان بود.

پس از مدتی میجر پیر درگذشت. روزی که آقای جونز مست بود و کارگران غذا دادن به حیوانات را فراموش کرده بودند، حیوانات گرسنه و تشنه در انبار آذوقه را شکستند. وقتی آقای جونز و کارگرانش برای مقابله با حیوانات شلاق برداشتند، حیوانات عصبانی تحمل نکردند و به آن ها حمله ور شدند. از این رو آقای جونز و همسرش و کارگرانش از مزرعه فرار کردند.

حیوانات، خوشحال از آزادی، نام مزرعه مانر را به قلعه حیوانات تغییر دادند. خوک ها که باهوش ترین حیوانات قلعه حیوانات بودند، توانسته بودند در سه ماه خواندن و نوشتن بیاموزند. آن ها اصول و قوانینی تنظیم کردند که حیوان گرایی نامیده می شد. بند های قوانین حیوان گرایی چنین بود:

  1. هر موجودی که روی دوپا راه برود دشمن است.
  2. هر موجودی که روی چهار پا راه برود یا بال داشته باشد دوست ماست.
  3. هیچ حیوانی حق ندارد لباس بپوشد.
  4. هیچ حیوانی نباید روی تخت خواب بخوابد.
  5. هیچ حیوانی نباید نوشیدنی الکلی بخورد.
  6. هیچ حیوانی نباید حیوان دیگری را بکشد.
  7. تمام حیوانات با همدیگر برابر هستند.

همه ی حیوانات قلعه ی حیوانات موظف بودند قوانین حیوان گرایی را رعایت کنند.

22352269 144910436121286 7286366173183082496 n 768x790 1 - قلعه حیوانات

0 تا 100 خلاصه کتاب شازده کوچولو به همراه نقد و پیام های کتاب برای زندگی

حیوانات شروع به کار در مزرعه کردند. خودشان چمن زنی وشن کشی می کردند. یونجه ها و غله را برداشت می کردند. در این بین خوک ها بیشتر فرماندهی می کردند. گربه و اسبی به نام مالی، که شیفته قند ها و روبان هایی بود که انسان ها به او می دادند ، بعضی اوقات از زیر کار درمی رفتند. بیشتر کار ها برای اسبی به نام باکسر بود. او به اندازه ی سه اسب کار می کرد. خوک ها توانسته بودند به حیواناتی که باهوش تر بودند سواد خواندن و نوشتن بیاموزند. برای آموزش حیوان گرایی به حیوانات کم هوش تر هم هفت بند آن را در شعار ” چهار پاخوب، دوپا بد” خلاصه کردند.

پس از مدتی حیوانات قلعه متوجه شدند که شیر گاو ها و سیب های پای درخت عادلانه تقسیم نشده و همه ی آن ها به خوک ها می رسند. خوک ها به حیوانات گفتند از آن جا که آن ها باهوش ترین حیوانات مزرعه هستند باید مراقب سلامتی خود باشند. اگر خوک ها در انجام وظیفه خود شکست بخوردند، جونز و انسان ها به قلعه حیوانات بازمی گردند پس خوک ها چاره ای ندارند جز اینکه سیب و شیر بخورند. تقریبا همه ی حیوانات قانع شدند.

اخبار قلعه ی حیوانات به بقیه حیوانات انگلستان رسیده بود. همه ی حیوانات سرود حیوانات انگلستان را می دانستند. این اخبار و سرود باعث شکل گیری حرکت هایی در حیوانات بقیه مزارع شده بود.

روزی آقای جونز و کارگرانش با سلاح برای پس گرفتن مزرعه بازگشتند. حیوانات که این اتفاق را پیش بینی می کردند برای مقابله آماده بودند. غاز ها و اردک ها با گاز گرفتن انسان ها آن ها را از همه جدا کردند و گاو ها و اسب ها با شاخ و سم به جنگ انسان ها رفتند و آن ها را از مزرعه بیرون کردند.

images 1 1 - قلعه حیوانات

در آن درگیری یک گوسفند کشته شد. حیوانات قلعه او را دفن کردند و مدال نظامی درجه دو حیوان قهرمان به او تعلق داده شد. به یک خوک و یک اسب هم نشان درجه یک حیوان قهرمان اهدا شد. آن ها نام این نبرد را جنگ گاودانی گذاشتند.

download 1 - قلعه حیوانات

پس از شروع زمستان، مولی از قلعه حیوانات رفت و ترجیح داد که برای انسان ها کار کند. همیشه بین دو تا از خوک  ها اختلاف بود. اسنوبال و ناپلئون. برای مثال اسنوبال اصرار داشت که اگر یک سال تلاش کنند می توانند آسیاب بادی درست کنند و آسیاب کمک می کند خیلی از کارها زودتر پیش بروند. آنگاه حیوانات قلعه می توانستند سه روز در هفته را استراحت کنند. اما ناپلئون اعتقاد داشت که ساخت آسیاب وقت گیر است و اگر حیوانات برایش وقت بگذارند ممکن است با کمبود غذا مواجه شوند و بمیرند. هر کدام از آن ها طرفداران خودشان را در قلعه حیوانات داشتند.

روزی که قرار بود طرح آسیاب بادی به رای گذاشته شود ناپلئون که هفت توله سگ، که قبلا برای آموزش دادن از مادرشان گرفته بود، را  مامور دنبال کردن اسنوبال کرد. سگ ها به اسنوبال حمله کردند و اسنوبال فرار کرد و دیگر هیچ کس او را ندید. ناپلئون به جلسه رای بازگشت و گفت که جلسات هفتگی قلعه حیوانات دیگر برگزار نخواهد شد و فقط برای خواندن سرود حیوانات انگلستان دور هم جمع خواهند شد و از آن به بعد امور قلعه حیوانات توسط یک گروه خوک با ریاست ناپلئون اداره خواهد شد. طرفداران ناپلئون اسنوبال را جنایتکار می دانستند و فکر می کردند که بقیه حیوانات قلعه نمی توانند تصمیمات درست بگیرند. آن ها معتقد بودند که نظمی که ناپلئون ایجاد کرده مهم است و بدون آن آقای جونز باز خواهد گشت.

پس از سه هفته سگ های ناپلئون به حیوانات قلعه گفتند که آسیاب بادی ساخته خواهد شد و در واقع طرح اولیه آسیاب بادی برای ناپلئون بوده است نه اسنوبال. و مخالفت های ناپلئون با اسنوبال برای این بوده است که قلعه حیوانات از شر موجود خطرناکی مانند اسنوبال نجات پیدا کند.

ساخت آسیاب بادی باعث شده بود که کشت روی زمین ها خوب انجام نشود. انتظار می رفت که مزرعه حیوانات با کمبود آذوقه مواجه شود. همچنین یک سری وسایل مانند آهن برای نعل اسب ها، بیسکوییت سگ ها و … را نمی شد در مزرعه تولید کرد. ناپلئون تصمیم گرفت که با یک میانجی و وکیل با دنیای بیرون ارتباط بگیرد و کمی علوفه و تخم مرغ برای به دست آوردن پول مایحتاجشان بفروشد. این تصمیم با مخالفت بعضی از حیوانات مواجه شد ولی خوک ها به آن ها گفتند که قانون عدم خرید و فروش با انسان ها هیچ جا نوشته نشده پس وجود ندارد.

۱۲۳۱۵۷ 770x480 1 - قلعه حیوانات

خوک ها اعلام کردند که از آن به بعد به جای طویله در خانه آقای جونز خواهند ماند. همچنین شایعه شده بود که آن ها روی تخت خواب می خوابند. از نظر حیوانات این خلاف اصول حیوان گرایی بود ولی چون آن ها نمی توانستند اصول حیوان گرایی را خوب بخوانند نتوانستند حرفشان را ثابت کنند. چندی بعد خوک ها اعلام کردند که نسبت به حیوانات دیگر یک ساعت دیرتر بیدار خواهد شد. حیوانات قلعه دیگر اعتراضی نکردند.

روزی حیوانات بیدار شدند و دیدند که آسیاب بادی خراب شده است. ناپلئون به آن ها گفت که مقصر این خرابکاری اسنوبال است و حکم اعدام او را صادر کرد و برای دستگیری او جایزه گذاشت.

ناپلئون به مرغ ها گفت که باید تمام تمام تخم هایشان را بفروشند و این موجب شورشی شد که به شکسته شدن تمام تخم مرغ ها منتهی شد. تا مدت ها ناپلئون مقصر هر اتفاق بدی که در قلعه حیوانات می افتاد را، اسنوبال معرفی می کرد. همه باور کرده بودند که اسنوبال در تاریکی برای خرابکاری به قلعه حیوانات  می آید. همچنین ناپلئون و خوک ها و سگ های همراهش به حیوانات مزرعه گفتند که مدارکی پیدا کردند که نشان می دهد اسنوبال از همان ابتدا خائن و جاسوس جونز بوده است و از آنجا که حیوانات دیگر نمی توانستند مدرک را بخوانند چاره ای جز باور آن نداشتند این درحالی بود که آن ها به ایثار اسنوبال در جنگ گاوداری را به خوبی به یاد داشتند.

ناپلئون بعضی از حیوانات را وادار به اعتراف به جاسوسی و همکاری با اسنوبال کرد و آن ها را جلوی چشم همگان اعدام کرد. پذیرش این کشتار بزرگ توسط یکی از حیوانات  که بعد از رفتن جونز برای اولین بار رخ داده بود، برای حیوانات سخت بود. پس از این کشتار، یکی از خوک های زیر دست ناپلئون اعلام کرد که خواندن سرود حیوانات انگلیس ممنوع است چرا که این سرود برای انقلاب و شورش بوده است و انقلاب با کشته شدن خائنان به پایان رسیده است.

ناپلئون می خواست که الوار هایی که از زمان جونز مانده را به یکی از همسایه هایش بفروشد. گاه در قلعه حیوانات علیه فردریک و مزرعه اش تبلیغ می کرد و گاه علیه بیل کینگتون . در نهایت الوار ها را به فردریک فروخت اما در نهایت متوجه شد پولی که از فردریک گرفته است، قلابیست.

سپس جنگی بین فردریک و افراد مسلحش و مزرعه ی حیوانات رخ داد. بسیاری از حیوانات زخمی و کشته شدند و آسیاب بادی که به تازگی کامل شده بود، توسط افراد فردریک نابود شد. در نهایت حیوانات عصبانی از نابود شدن زحماتشان باری دیگر به فردریک و افرادش حمله کرده و آن ها را وادار به فرار کردند.

ناپلئون نام جنگ را جنگ آسیاب بادی گذاشت و چند روز برای پیروزی بدست آمده شان شادی کردند.

روزی خوک ها در خانه ی جونز شراب پیدا کردند و حیوانات متوجه کارهای عجیب خوک ها در شب هنگام شدند. فردا یکی از خوک ها را در کنار نوشته اصول حیوان گرایی بی هوش پیدا کردند. بنجامین متوجه شد که کلماتی از اصول حیوان گرایی عوض شده و قانون منع نوشیدن مشروبات الکلی بدین صورت تغییر پیدا کرده است:«هیچ حیوانی نباید به حد افراط مشروب بنوشد.»

animal farm - قلعه حیوانات
در تصویر بالا خوک ها در حال خوردن مشروبات الکلی هستند

باکسر، از اسب هایی که بیشترین تلاش را برای آسیاب بادی و بیشترین ایثار را در جنگ ها کرده بود سخت مریض شد. ناپلئون گفت که سعی می کند او را به دام پزشکی بفرستد. ارابه ای بدنبال باکسر آمد که روی آن نوشته شده بود ” سلاخی اسب”. تنها کسی که توانست آن را بخواند بنجامن بود که تا آن موقع در کارها دخالت نمی کرد ولی بخاطر ارادتی که به باکسر داشت نوشته روی ارابه را برای حیوانات خواند. حیوانات سعی کردند جلوی ارابه را بگیرند اما نتوانستند. روز بعد یکی از خوک ها به حیوانات مزرعه گفت که باکسر در دام پزشکی جان سپرده و از آن جایی که صاحب قبلی ارابه ی دامپزشکی سلاخ بوده است، آن نوشته روی ارابه بوده. پس از آن حیوانات متوجه شدند که خوک ها پولی از جایی نامعلوم بدست آورده و با آن نوشیدنی الکلی خریده و جشن بپا کرده اند.

Animal Farm Boxer 1 - قلعه حیوانات
در تصویر بالا باکسر در حال تلاش برای ساختن آسیاب بادی است

پس از مدتی خوک ها شروع به دو پا راه رفتن کردند. به طرفداران خود شعار ” چهار پا خوب، دوپا خوب تر” را آموزش داده بودند. بعد تر حیوانات از شلاق دست گرفتن و لباس پوشیدن و پیپ کشیدن خوک ها تعجب نکردند.

ناپلئون با آدم های مزارع همسایه دوست شده بود. آن ها در شگفت بودند که چگونه ناپلئون توانسته است با آذوقه کمتر کار بیشتری از حیوانات مزرعه اش بکشد. ناپلئون به مدیریت خود افتخار می کرد و نام قلعه حیوانات را دوباره به مزرعه مانر تغییر داد.

0 تا 100 خلاصه کتاب جای خالی سلوچ به همراه نقد و معنی شخصیت های کتاب

 جملات زیبا از کتاب

  • برخی از حیوانات بخاطر آوردند یا تصور کردند که بخاطر می آورند فرمان ششم می گوید: « هیچ حیوانی، حیوان دیگر را نمی کشد.» و اگر چه هیچ کس جرات نداشت این موضوع را در حضور خوک ها یا سگ ها به زبان بیاورد، ولی احساس می شد کشتارهایی که انجام گرفته بود با این فرمان همخوانی نداشت. کلوور از بنجامین خواست فرمان ششم را برایش قرائت کند. ولی موقعی که بنجامن طبق روال همیشه گفت از مداخله در این امور پرهیز می کند، سراغ موریل رفت. او فرمان را برایش خواند:« هیچ حیوانی، بی دلیل، حیوان دیگر را نمی کشد.»
  • همه ی حیوانات با هم برابرند، اما بعضی از حیوانات بیشتر از بقیه برابرند.
  • حیوانات از پشت پنجره، به چهره خوک ها و آدم ها زل زده بودند و آن ها را وارسی می کردند. ولی دیگر قادر نبودند آن ها را از هم تشخیص بدهند.آن ها کاملا شبیه یکدیگر شده بودند!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی مجاهدی

فرانش

معرفی 12 تا از بهترین دوره های رایگان فرانش

فرانش

در این مطلب شما رو با سایت فرانش آشنا می کنیم و نکاتی دربارۀ یادگیری اثربخش با فرانش مطرح می‌کنیم و با چند دورۀ باکیفیت و رایگان فرانش آشنا میشیم.به علاوه سایتهایی که کد تخفیف دوره های پولی فرانش را ارائه می کنند را به شما معرفی می کنیم

به نظرتون فرانش چیه ؟

اکثر علاقمندان به آموزش های ویدئویی با سایت های آموزش آنلاین لیندا و یودمی آشنایی دارند. فیلم های آموزشی این دو سایت تقریبا به زبان انگلیسی بوده و برای کاربران ایرانی که آشنایی با زبان انگلیسی ندارند، استفاده از آن دشوار می باشد. بنابراین این نیاز در ایران احساس شد که سایتهایی باید ایجاد بشن تا فیلمهای اموزشی به زبان فارسی رو تولید کنند .در این زمان شرکتهای دانش بنیانی زیادی دست به راه اندازی سایت آموزش آنلاین مبتنی بر ویدیو زدند . از بین این سایت ها ، سایتهای فرانش ، مکتب خونه و فرادرس جز پرطرفدارترین این سایتها می باشند

این مقاله رو هم توصیه میکنیم بخوانید : خلاصه کتاب شازده کوچولو

هدف فرانش در زمان تاسیس چی بود ؟

متاسفانه در این دوره زمانه هر چقدر هم که در دانشگاه موفقیت های متعددی داشته باشیم ولی این موفقیت ها و اندوخته های دانشگاه برای ورود به بازار کار کافی نیست ، به همین دلیل احتیاج به سایتهایی بود تا بتوانند این خلا موجود در دانشگاه ها را پر کنند . سایتهایی که با انتشار آموزش های مهارت محور ، بتوانند دانشجویان و … رو برای ورود به بازار کار آماده کنند. سایت فرانش هم در سال 1393 با یه گروه 3 نفره کار خودش رو آغاز کرد و پیوسته توانست کسب و کار خودش رو رشد بده تا اینکه هم اکنون به عنوان یکی از منابع معتبر برای علاقمندان به آموزش های مهارت محور به حساب می آید ّّّّ

افتخارت سایت فرانش چیه ؟

در پایین لیستی از موفقیت های کسب و کار اینترنتی فرانش رو براتون بیان کردیم

  • بهترین وب‌سایت آموزش آنلاین – ۱۳۹۵
  • بهترین وب‌سایت آموزش آنلاین – ۱۳۹۴
  • کاندید بهترین سایت آموزش آنلاین – ۱۳۹۳
  • کاندید بهترین سایت علمی ایران-۱۳۹۱
  • دریافت‌کننده جایزه جهانی جوانان سازمان ملل در شاخه دانش برای همگان-۲۰۱۰

معرفی دوره های پر مخاطب و رایگان فرانش

دوره‌های کاربردی و پرمخاطب فرانش رایگان رو در پایین براتون آوردیم ، رو هر کدوم کلیک کنید به صفحه همون اموزش در داخل سایت فرانش منتقل می شوید

دیجیتال مارکتینگ

۵ ابزار وبمسترها

 اکسل مقدماتی

 تایپوگرافی به زبان ساده

 مقدمات برنامه‌نویسی جاوا

یادگیری زبان به صورت خودخوان

 طراحی آگهی تبلیغاتی کفش ورزشی با فتوشاپ

 استفاده بهینه از محصولات آموزشی

ساخت یک سایت کامل با وردپرس

 برنامه‌نویسی اندروید 

 پایتون برای هکرهای کلاه سفید.

خلاصه کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی مجاهدی

شنود

شنود

خلاصه کتاب شنود

موضوع کتاب شنود همانند کتاب سه دقیقه در قیامت و کتاب بازگشت مربوط به زندگی پس از مرگ است .برخی انسان ها مدتی کوتاهی مرگ را تجربه کرده و در این مدت کوتاه برایشان اتفاقات عجیب و حیرت آوری می افتد . حتی برخی افرادی که در غرب زندگی می کردند و اعتقادی به دنیای پس از مرگ نداشتند ، زمانی که تجربه نزدیک به مرگ را تجربه کردند ، به وجود دنیای پس از مرگ اذعان نموده و حتی دست به تالیف کتاب های متعددی در این زمینه نمودند .

کتاب شنود هم حاصل مصاحبه نویسنده کتاب با یک مامور امنیتی است که ده روزی را به خاطر بیماری مننژیت در بیمارستان بستری بوده است . در این ده روز به دفعات روح از جسمش جدا شده و به سیر در عالم معنا می پرداخته است ( به این حالت جدا شدن روح از جسم ، تجربه نزدیک به مرگ می گویند ) و در هریک از این تجربه های نزدیک به مرگ ، مشاهدات و شنیده هایی را داشته که هر یک از این تجربه ها و … ،دریایی از ماجراهای عجیب و معارف معنوی را با خود به همراه داشته است .دیده ها و شنیده هایی که کاملا با آیات و روایات هم خوانی و مطابقت دارند . در این مقاله خلاصه کتاب شنود به همراه جملات زیبا کتاب تقدیم شما می گردد

خلاصه کتاب شنود

کتاب شنود به صورت بخش بخش بوده و هر یک از بخش پیرامون موضوعی بحث می کند . در ادامه هر یک از بخش ها را به صورت خلاصه آورده ایم

بخش اول و دوم : نفوذ داعش در ایران و مبتلا شدن مامور امنیتی به بیماری مننژیت

سال 1393 همزمان با جان گرفتن داعش در سوریه ، بیم آن می رفت که داعش دیر یا زود به عراق حمله خواهد کرد و موجب نا امنی بغداد و سایر کشور های اسلامی خواهد شد . در بهار همین سال بود که داعش به شهر های عراق حمله کرد و موصل و چندین شهر عراق سقوط کرد.

داعش با دلارهای کشورهای دیگر همانند عربستان و … در حال جذب نیرو از سراسر نقاط جهان بود و توسط همین کشور ها ، مجهز به پیشرفته ترین سلاح های جهان شده بود. و روبروز بر مناطق تحت سیطره اش می افزود

راوی یک روز صبح که وارد دفتر کارش می شود ، با یک گزارشی ناقص روبرو می شود . گزارشی که نشان می داد داعش در مناطق مرزی ایران نفوذ کرده و جلساتی به صورت مخفی برگزار می کند که در آن از ارزش جهاد در راه خدا صحبت می شود و جوانان را تشویق به رفتن به کشور سوریه و عراق می کند. حتی در یکی از مساجد روستایی کلاس آمادگی جسمانی و سپس کلاس آموزش سلاح و ترور و حتی ساخت بمب به شرکت کنندگان آموزش داده می شد

راوی برای این که بفهمد مطالب داخل گزارش واقعیت دارد یا خیر ، به همراه همکارانش با لباس مبدل به روستاهای مرزی می رود و متوجه می شود که کار بسیار پیچیده تر و جدی تر از آن گزارش است و داعش با استفاده از فقر فرهنگی و اقتصادی مناطق مرزی به گسترش عقاید سلفی و تکفیری خود می پردازد

روای به استان های مرزی دیگر هم می رود . ولی متوجه می شود که داعش در سایر استان ها هم به صورت جدی در حال فعالیت است و حتی برای برخی مناطق ایران امیر نیز انتخاب کرده است . راوی در اثر دیدن وضع استان های مرزی چنان دچار فشار های روحی و عصبی می شود و در مسیر برگشت به تهران شدیدا مریض می شود .

وقتی به تهران می رسد به بیمارستان می رود و با بررسی های پزشکان ، معلوم میشود که مامور امنیتی مبتلا به به بیماری مننژیت شده است .سپس او به اتاقی ایزوله در یکی بخش های بستری منتقل می کنند.

بخش سوم تا بخش انتهایی کتاب : شرح تجربه های نزدیک به مرگ مامور امنیتی

مامور امنیتی به اتاقی ایزوله در یکی از بخش های بیمارستان منتقل می کنند . در داخل اتاق ایزوله در حالی که روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود از شدت سر درد ، سرش را به تخت فشار می داد ، به یک باره نفس و تپش قلبش قطع می شود و دیگر درد را احساس نمی کند و احساس راحتی می کند . ناگهان یک پیرمرد مهربانی و نورانی را می بیند که بروی سینه اش نشسته است . پیرمرد به مامور امنیتی می گوید، می خواهی با من بیایی؟؟

 

 

 

 

 

دیدگاه خود را درباره‌ی خلاصه کتاب شنود با ما و دیگر کاربران به‌اشتراک بگذارید. به‌طور خلاصه ، کتاب شنود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

خوانندگان محترم می توانید مقالات نوشته شده خود و یا عکس هایی که با کتاب در منظره های مختلف گرفتید را ارسال کنید تا با نام خودتان در مجله اینترنتی کتاب خوب منتشر شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی مجاهدی

خلاصه کتاب سه دقیقه در قیامت

کتاب سه دقیقه در قیامت که توسط نشر ابراهیم هادی به چاپ رسیده است ، ماه عسل مصاحبه با جانباز مدافع حرمی است که در اتاق عمل و زیر تیغ جراحی برای دقایقی از دنیا می رود و با تلاش پزشکان و احیای قلبی ، به دنیا بازگردانده می شود.مدت زمان مرگ تا احیای این مدافع حرم سه دقیقه به طول می انجامد که این جانباز در این مدت کوتاه زندگی در برزخ را تجربه کرده و برایش اتفاقات عجیب و حیرات آوری می افتد. این کتاب به بیان اتفاقات،مشاهدات و شنیده های این جانباز در زمان سه دقیقه می پردازد. سه دقیقه ای که زندگی این مدافع حرم را تحت تاثیر قرار داده و او را متحول می کند.در این مطلب خلاصه کتاب سه دقیقه در قیامت به همراه جملات زیبا از کتاب آورده شده است.

خلاصه کتاب سه دقیقه در قیامت

چون کتاب به صورت بخش بخش بوده و هریک از بخش ها به بیان مطلبی می پردازد، ما هم هر بخش را به صورت خلاصه آورده ایم

بخش اول کتاب : بیان مشاهدات افراد از دیگر نقاط جهان که تجربه ای شبیه این جانباز داشته اند

یکی از ناشناخته ترین و اسرار آمیز ترین اتفاقاتی است که برای هر کسی رخ میدهد مرگ است ، موضوعی که ذهن اکثر انسان ها و دانشمندان جهان را به خود درگیر کرده و سبب شده پیوسته در ماهیت مرگ به تامل بپردازند.ادیان مختلف هم همواره سعی کرده اند که این مسئله را برای پیروانشان روشن کنند ولی برای اکثر دانشمندان جهان، مرگ مسئله ای راز گونه است

بخش اول کتاب قبل از شروع به بیان مشاهدات مدافع حرم در مدت سه دقیقه مرگش که به آن تجربه نزدیک مرگ می گویند ، نمونه مشاهدات و تجربیات دیگر افرادی که در دیگر نقاط جهان حضور داشته اند و این نوع مرگ کوتاه را تجربه کرده اند بیان می کند.مثلا افرادی که کور مادر زاد بوده اند ولی زمانی که تجربه نزدیک به مرگ را تجربه کرده اند ، در آن لحظات می توانستند اطراف خود را ببیند و چهره پزشکان و پرستارانی که به اتاق عمل رفت آمد داشته اند را می دیدند .

یا کودکانی که تجربه نزدیک به مرگ داشته اند وقتی شروع به گزارش اتفاقات و دیده ها و شنیده های خود از آن لحظات می کند ، می بینیم گزارش های آنها کاملا با آن چیزی که بزرگسالان از آن لحظات بیان می کنند همخوانی دارد، در حالی که این کودکان اصلا تعالیم مذهبی ندیده اند که بخواهیم بگوییم این دیده ها زاییده تفکرات و تعالیم مذهبی هست که افراد در دوران نوجوانی دیده اند

بخش دوم و سوم کتاب : شرح ایام نوجوانی راوی داستان تا حضور در اتاق عمل

داستان از زمان نوجوانی اش آغاز می شود . پسری مومن که در خانواده مذهبی به دنیا آمده و روز های خود را در مسجد و پای منبر سپری می کرده است.از همان سنین در پایگاه بسیج شهر فعالیت های فرهنگی و … را شروع کرده بود و مدت کوتاهی هم در دفاع مقدس حضور داشته و فضای معنوی جبهه های حق را تجربه کرده بود، البته در آن مدت به آرزویش که شهادت بود نرسید .

او بیان می کند که از همان دوران در راه معنویت و بندگی خدا قدم نهاده و می دانسته شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر پیروز شده اند . در همان ایام از خدا تقاضای مرگ می کند که او را در نوجوانی که هنوز به انواع گناه ها مبتلا نشده از دنیا ببرد ولی شب حضرت عزرائیل را خواب می بیند که به او می گوید هنوز زمان مردن تو فرا نرسیده است.

او در ده هفتاد در سپاه پاسداران مشغول به کار می شود . در دهه نود به همراه گروهی برای مقابله با تروریست های آمریکا به شمالغرب کشور اعزام می شوند که بعد انجام موفقیت امیز عملیات متوجه می شود چشمش عفونت کرده و این عفونت تبدیل به یه غده خطرناک شده است.برای درآوردن غده احتیاج به یک عمل پر ریسک بود . او را به اتاق عمل می برند ، پزشکان در حال عمل جراحی بودند که حین عمل جراحی او به یک باره احساس سبکی و آرامش می کند و متوجه می شود جوانی زیبا رو که همان حضرت عزرائیل است به سراغش آمده . در همین حین جسم خود را در اتاق عمل می بیند و صدای جراحش را می شنود که به همکاران می گوید ، خسته نباشید شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه.او به یک باره می توجه دو جوان زیباروی دیگر او را به بیابانی در برزخ می برند …

http://ketabzendegi.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
علی مجاهدی

تیجه گیری از کتاب شازده کوچولو

تیجه گیری از کتاب شازده کوچولو 

  • انسانها را از طریق ویژگی های ظاهری انها همانند قد ، وزن ، اعداد و ارقام نمیتوان شناخت و برای آشنایی با انسانها بهتر است از علایق و استعداد های او سوال کرد
  • معیار قضاوت دیگران را حرف های انها قرار ندهیم بلکه معیار، کارهایی که آنها انجام می دهند باشد . در کتاب می خوانیم که اگرچه گل سرخ با حرف هایش دل شازده کوچولو را شکسته بود ولی با عطر خوشی که از خود بروز می داد موجب شادی شازده کوچولو شده بود و بهتر بود شازده کوچولو به جای توجه به حرف های رنجاننده گل سرخ که منجر به رها کردن گل سرخ توسط شازده شده بود ، به روح زیبای گل سرخ که در پس حرف های زننده اش بود توجه می کرد
  • تنهایی به معنای نبود آدم ها در کنار انسان نیست . بلکه انسانهایی  وجود دارند که اگرچه آدم هایی زیادی اطرافش هستند ، ولی احساس تنهایی می کند
  • همه ما باید در قبال چیزهایی که اهلی کرده ایم احساس مسئولیت کنیم و باید بدانیم زمانی که به فردی محبت کردیم و به او عشق ورزیدیم تا ابد نسبت به او مسئولیم و دیگر نمی توانیم او را رها کنیم

خلاصه کتاب شازده کوچولو

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    علی مجاهدی

    نقد کتاب نفرتی که تو میکاری

    با خواندن این کتاب با فرهنگ سیاه پوستان و حتی هیپ هاپ آشنا خواهید شد. در بخش هایی از کتاب به تفاوت های فرهنگی، معیشتی سیاه پوستان و سفید پوستان اشاره می شود. اسم و داستان کتاب از متن آهنگ های خواننده ی رپ معروف سیاه پوست، توپاک، الهام گرفته شده است. اگر حروف ابتدای کلمات ام انگلیسی کتاب(The Hate U Give) را به هم بچسبانیم کلمه Thug بدست می آید که در عامه معنی اراذل و اوباش می دهد. این کلمه را توپاک برای اولین بار استفاده کرد اما معنی که او برای این کلمه در نظر گرفته بود اراذل و اوباش نبود. او برای توضیح اصطلاح Thug Life  می گوید که نفرتی که تو در دل نوزادان می کاری، همه چیز و همه کس را به گند می کشد. همانطور که در انتهای داستان می بینیم، اختلافات و نژادپرستی درون داستان، روی سکانی که کوچکترین کاراکتر داستان است تاثیر گذاشته و باعث می شود که او دست به اسلحه شود و صحنه ای را خلق کند که بسیار ناپسند است. صحنه ای که یک کودک سیاه پوست اسلحه اش را به سمت مردی نشانه رفته و پلیس ها نیز آن کودک را هدف گرفته اند.

    از دیگر نکات ممتاز کتاب این است که نویسنده بجای نژادپرستی فردی، نژادپرستی سیستماتیک را به تصویر می کشد. نویسنده نشان می دهد که صنعت مواد مخدر نیازمند قربانی هاییست که برایش کار کنند، به زندان بروند یا حتی کشته بشوند. این قربانی ها باید از اقشار ضعیف تر جامعه باشند تا برای این صنعت کم خرج تر باشند. جامعه، برای سیاه پوستان شغل واقعی ارائه نمی کند، پس جوانان سیاه پوست را به سمت قربانی شدن برای این صنعت سوق می دهد. این درحالیست که شاید جوانان سیاه پوست درآمد بهتری نسبت بقیه شغل ها در عوض آزادی و جانشان کسب کنند اما هیچ گاه به طبقه بالاتر نرفته و ثروتمند نمی شوند و همیشه به صورت یک قربانی باقی می مانند. از طرفی دیگر ، پرطرفدار بودن خرید و فروش مواد مخدر در سیاه پوستان به بقیه اقشار جامعه این تصور را ایجاد می کند که همه ی سیاه پوستان را خلافکار، ترسناک و تهدیدی برای جامعه بدانند. از این رو امنیت، حریم شخصی و شخصیتشان همیشه مورد تعرض بقیه اقشار قرار می گیرد.

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    علی مجاهدی

    ژوزه ساراماگوا

     

    زندگینامه

     

    زندگی اوایل و میانه

     

    ساراماگو در سال 1922درخانواده ای از دهقانان بی زمین در آزینهاگا ، پرتغال ، دهکده ای کوچک در استان ریباتجو ، در حدود صد کیلومتری شمال شرقی لیسبون به دنیا آمد. [9] پدر و مادرش خوزه دو سوزا و ماریا دی پیاداد بودند. "Saramago" ، کلمه پرتغالی Raphanus raphanistrum (تربچه وحشی) ، نام خانوادگی خانواده پدرش بود و به طور تصادفی با ثبت تولد در نام او قرار گرفت. [9]

     

    در سال 1924 ، خانواده ساراماگو به لیسبون نقل مکان کردند ، جایی که پدرش به عنوان پلیس کار کرد. چند ماه پس از انتقال خانواده به پایتخت ، برادرش فرانسیسکو ، که دو سال بزرگتر بود ، درگذشت. او تعطیلات را با پدربزرگ و مادربزرگش در آزینهاگا گذراند. وقتی پدربزرگش سکته کرد و برای درمان به لیسبون منتقل می شد ، ساراماگو به یاد آورد ، "او به حیاط خانه اش رفت ، جایی که چند درخت ، درخت انجیر ، درختان زیتون وجود داشت. و او یکی یکی در آغوش گرفت درختان و گریه کردن ، خداحافظی از آنها ، زیرا او می دانست که دیگر برنخواهد گشت. برای دیدن این ، برای زندگی در این ، اگر این شما را تا آخر عمر نشان نمی دهد ، "ساراماگو گفت ،" شما هیچ احساسی ندارید . "[11] اگرچه ساراماگو دانش آموز خوبی بود ، والدینش توانایی نگهداری او را در مدرسه راهنمایی نداشتند و در عوض وی را در سن 12 سالگی به مدرسه فنی منتقل کردند.

     

    پس از فارغ التحصیلی ، دو سال به عنوان مکانیک اتومبیل کار کرد. در این زمان ساراماگو ذائقه مطالعه را پیدا کرده بود و در اوقات فراغت خود مشغول مراجعه به کتابخانه عمومی در لیسبون بود. وی در سال 1944 با ایلدا ریس ازدواج کرد. تنها دختر آنها ، ویولانته ، در سال 1947 به دنیا آمد. [9] در این زمان او در خدمات رفاه اجتماعی به عنوان کارمند دولت مشغول به کار بود. بعداً او در شرکت انتشارات Estúdios Cor و به عنوان مترجم و سپس به عنوان روزنامه نگار کار کرد. وی دستیار سردبیر روزنامه Diário de Notícias بود ، موقعیتی که پس از انقلاب دموکراتیک در سال 1974 مجبور به ترک آن شد. [9] [12]

     

    ساراماگو اولین رمان خود را با نام "سرزمین گناه" در سال 1947 منتشر کرد. این اثر تنها اثر ادبی منتشر شده وی بود تا اینکه در سال 1966 کتاب شعر "شعرهای احتمالی" منتشر شد. سپس به دنبال آن یک کتاب شعر دیگر ، "احتمالاً شادی" در سال 1970 ، سه مجموعه مقالات روزنامه ها به ترتیب در 1971 ، 1973 و 1974 و شعر بلند سال 1993 در 1975. مجموعه ای از نوشته های سیاسی در سال 1976 با عنوان یادداشت ها منتشر شد. در اواخر دهه 1970 ساراماگو رمان کتاب راهنمای نقاشی و خوشنویسی ، مجموعه ای از داستان های کوتاه ، زندگی چیزها و دو نمایشنامه را منتشر کرد ، قبل از اینکه نوشتن او تقریباً به رمان اختصاص یابد. [12]

    زندگی بعدی و تحسین بین المللی
    ساراماگو تا شصت سالگی با انتشار رمان چهارم خود ، بنای یادبود انجام کنوونتو ، به محبوبیت و تحسین گسترده نرسید. یک داستان باروک که در جریان تفتیش عقاید در قرن هجدهم در لیسبون برگزار می شود ، از عشق بین یک سرباز معلول و یک جوان باهوش و از رویای بدعت آور یک کشیش لشکر برای پرواز می گوید. ترجمه این رمان در سال 1988 به عنوان بالتاسار و بلیموندا (به قلم جیووانی پونتیرو) ساراماگو را مورد توجه خوانندگان بین المللی قرار داد. [9] [13] این رمان برنده جایزه PEN Club پرتغال شد.
    
    به دنبال رمان های تحسین شده ای مانند سال مرگ ریکاردو ریس و تاریخ محاصره لیسبون ، منتقدان ادبی به دلیل سبک پیچیده و در عین حال ظریف ، طیف گسترده ای از منابع و ذکاوت او مورد استقبال ساراماگو قرار گرفتند. [14]
    
    برای رمان سابق ساراماگو جایزه داستان خارجی مستقل انگلیس را دریافت کرد. داستان چند لایه "تاریخ محاصره لیسبون" به عدم اطمینان وقایع تاریخی می پردازد و شامل داستان تصحیح کننده ایزوله میانسال است که عاشق رئیس خود می شود. ساراماگو اذعان کرده است که افراد زیادی در شخصیت اصلی رمان حضور دارند و رمان را به همسرش تقدیم کرده است. [15]
    
    پس از طلاق از ایلدا ریس در سال 1970 ، در سال 1986 با روزنامه نگار اسپانیایی پیلار دل ریو دیدار کرد. آنها در سال 1988 ازدواج کردند و تا زمان مرگ وی در ژوئن 2010 با هم ماندند. دل ریو مترجم رسمی کتابهای ساراماگو به اسپانیایی است.
    خرید کتاب با تخفیف
    معرفی کتاب خوب برای خواندن
    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    علی مجاهدی

    معنی و تلفظ صحیح اسامی شخصیت های داستان

     

     

    • سلوچ به معنای کوچ سالیانه ای است که عشایر در مناطق کوهستانی انجام می دهند ، در واقع سلوچ ترکیبی از دو کلمه سال و کوچ می باشد یعنی سلوچ = سال + کوچ . این اسم با توجه به حضور سلوچ در پایان داستان اسم با معنایی به نظر می رسد
    • مرگان – برای تلفظ صحیح کسره زیر میم گذاشته شود – در فرهنگ کرمانجی منطقه خراسان، به معنای کشنده شکار یا مرگ آفرین برای شکار است .البته محمود دولت آبادی در مورد نام مرگان می گوید :

    زمانی که کودک بوده از پدر و مادر خود و گهگاهی از دیگران نام مرگان را می شنیده ، پدرش معتقد بود که مرگان به معنای کشنده شکار است .و این نام در ذهن کودکانه دولت آبادی تاثیری ویژه گذاشته بود و هرگاه در گفتگوها در مورد توانایی زن صحبت می شد ، در نظرش، مرگان یک نام که در برگیرنده همه توانایی ها بود، می آمد

    • زمینج : نام روستایی که که اتفاقات داستان در آن رخ می دهد . محمود دولت آبادی در مورد انتخاب نام زمینج برای روستا می گوید

    زمینج اسمی غیر واقعی است که از ترکیب کلمه زمین با حرف ج ایجاد شده( زمین + ج )، علت افزودن حرف جیم هم به خاطر ایجاد یک حالت گیرایی در آن است ، همانند کلمات چنگک و قلاب

    • ابروا : نویسنده کتاب در مورد می گوید :

    معمولا برخی اسامی به قرینه اسم واقعی شخص برای او ساخته می شود و معمولا برخی اشخاص با توجه به رفتار و قد وقواره هر فرد ، برای او لقب هایی می سازند ، همانند شخصیت عباس در این داستان که بعد از افتادن در چاه ،به او لقب پشمال داده می شود. ابروا هم از این دست اسامی است .نویسنده گمان می برد که اسم واقعی ابروا ، ابراهیم باشد

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    علی مجاهدی

    خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

    خلاصه کتاب جای خالی سلوچ

    داستان کتاب در روستایی به نام زمینج و با رفتن سلوچ اغاز می شود ، مردی که شغلش گچ کاری و تنورسازی و مغنی گری است ولی نمی تواند برای خود کاری پیدا کند و برای تهیه مایحتاج زندگی و سیر کردن شکم اعضای  خانواده به سختی افتاده و این اواخر نیز از سالار عبدالله ( یکی از شخصیت های کتاب ) مقداری پول قرض می کند.مردی که در نهایت به علت خرد شدن غرور مردانه اش در یک  صبح روز زمستانی خانواده را رها کرده و ناپدید می شود. بعد رفتن سلوچ مرگان می ماند با چندین بچه بزرگ کوچک به نام های عباس، ابروا و هاجر به همراه قرض و بدهی های که از زمان سلوچ  باقی مانده ، بدهکارانی که به ظروف مسی خانه مرگان نیز رحم نمی کنند .

    مرگان با رفتن سلوچ  در میان آشنایان و همسایه ها غریب می ماند و مورد هجوم نگاه و نیت های ناپاک آنها قرار می گیرد .  زنی که برای تهیه خرج و مخارج زندگی سختی های بسیاری می کشد و از انجام هیچ کاری دریغ نمی کند و به کارهای همانند گچ کاری و … که بسیار طاقت فرسا هستند تن می دهد . او برای مدیریت کردن دخل و خرج زندگی می خواهد فرزندان را به کار جمع آوری هیزم  و فروش آن مشغول کند ولی عباس پسر بزرگ خانواده ، که با رفتن پدر حس رهایی از بند پیدا می کند ، تن به کار نمی دهد و وقت خود را صرف قماربازی و خوش گذردانی و تن پروری می کند. پسر کوچکتر یا همان ابروا  با اینکه قد و قواره ی کوچکی دارد ولی کاری تر از برادر بزرگترش است و در خرج و مخارج به مادر کمک می کند و سختی زندگی را همراه مادر و خواهرش به دوش می گیرد .

    علی گناو همسایه مرگان که مردی میانسال است در اثر صحبتهای زن قبلی اش ، مادرش را از خانه بیرون می کند و مادرش در اثر زندگی در خرابه از دنیا می رود ، او که زنش را مقصر مرگ مادرش می داند ، زنش را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده به طوری که زنش علیل می شود. علی گناو در فکر ازدواج مجدد است به همین دلیل پیشنهاد ازدواج با هاجر که دختری نوجوان است را به مرگان می دهد ولی مرگان به شدت با این درخواست علی گناو مخالفت می کند ولی علی گناو با صحبت هایی همچون اینکه خانواده مرگان احتیاج به یه بزرگتر دارد تا از انها مراقبت کند و قول یافتن کار برای  عباس و ابروان ، رضایت مرگان را جلب می کند . سرانجام علی گناو ، هاجر را به عقد خود در می آورد و هاجر به جای ازدواج با پسر دلیری که از اعماق وجود دوستش داشت، مجبور می شود زن دوم علی گناو میانسال شود.بعد ازدواج ، علی گناو ابروان را در حمام عمومی خود مشغول می کند و عباس را شتربان شترهای پسر عموی خود می کند .

    در ادامه داستان مسئله انقلاب سفید و تقسیم اراضی پیش می آید که بزرگان روستا و کدخدا قصد خرید و یکپارچه سازی زمینی به نام خدا زمین را در سر می پرورانند ، تا بتوانند از دولت وامی گرفته و در کل خدا زمین پسته پرورش دهند .این زمین در گذشته به چندین قسمت تقسیم شده و در اختیار رعیت آن روستا قرار گرفته بود ولی کدخدا و بزرگان روستا سهم هریک از اهالی را از آنها خریداری میکنند ولی مرگان با فروش زمین خود مخالفت کرده و تن به فروش زمین خویش نمی دهد ولی کدخدا و بزرگان روستا از طریق پسران و داماد مرگان زمین را از چنگ مرگان خارج می کنند . آنها دو دانگ زمین را از عباس می خرند و دو دانگ دیگرش را از ابروان با دادن وعده های همچون استخدام او به عنوان راننده تراکتوری که قرار است زمین های پسته را شخم بزند ، خریداری می کنند . یک دانگ دیگر که سهم هاجر است را نیز از طریق شوهر هاجر خریداری می کنند . تنها یک دانگ از زمین برای مرگان باقی مانده که آن یک دانگ هم به زور پسرش تحت مالکیت بزرگان روستا قرا می گیرد

    در نهایت در خدا زمین نهال پسته کاشته می شود و ابروان نیز راننده تراکتور می شود ولی بعد از مدتی ،یکی از شرکا به نام میرزا حسن وامی که از دولت گرفته شده بود را اختلاس کرده و ناپدید می شود . در اثر این اختلاس ، ابروا نیز که راننده تراکتور باغ پسته بود بیکار می شود .

    عباس که به شغل شتربانی مشغول است در یک روز  مورد حمله ی شتری قرار میگیرد و برای فرار از مهلکه خود را به درون چاهی می اندازد . چاهی که در آن دو مار افعی نیز بودند و در اثر ترس از این دو مار و شتری که به او حمله کرده بود تمام موهایش سفید می شود ، به گونه ای که بعد این اتفاق دیگر نتوانست کار شتربانی را ادامه بدهد و خانه نشین شد.

    سرانجام داستان بدین صورت است که برادر مرگان که نامش مولا امان است ، به مرگان می گوید که سلوچ را در شاهرود دیده است . مرگان حرف برادرش را باور میکند . و نزد عباس رفته و به او می گوید که به همراه ابروا ، تصمیم به مهاجرت از روستا گرفته اند . عباس از مادر دو خواسته دارد، اول اینکه هراز چندگاهی برایش پول بفرستد و دوم اینکه ، در صورت دیدن سلوچ ،از او کاغذی بگیرد که سلوچ در آن کاغذ ، خانه روستا را به نام عباس زده باشد .

    مرگان از همه چیز خود ، حتی عباس و هاجر می گذرد و با پسر دومش ابروا راهی می شوند که در راه سلوچ را می بینند

     

    منبع پست : ketabkhoob

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    علی مجاهدی

    برنامه مراسم عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲ در حضور رهبر انقلاب

    برنامه مراسم عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲ در حضور رهبر انقلاب

    برنامه مراسم عزاداری فاطمیه ۱۴۴۲ در حضور رهبر انقلاب

    مراسم سوگواری و عزاداری ایام شهادت حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها طبق روال همه‌ساله از سوی رهبر معظم انقلاب به مدت پنج شب برگزار می‌شود.

    به گزارش ایسنا، این مراسم از پنج‌شنبه ۹۹/۱۰/۲۵ تا دوشنبه ۹۹/۱۲/۲۹ پس از نماز مغرب و عشاء، در حسینیه‌ی امام خمینی رحمةالله‌علیه برپا خواهد شد.

    امسال به علت شیوع ویروس کرونا و لزوم رعایت کامل شیوه‌نامه‌های بهداشتی و مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا، برنامه‌ عزاداری در حضور رهبر انقلاب اسلامی بدون حضور جمعیت و تنها با حضور یک سخنران و یک روضه‌خوان برگزار و مشروح آن هر شب ساعت ۱۹:۲۵ از شبکه‌ یک سیما پخش خواهد شد.

    منبع ایسنا

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
    علی مجاهدی